سلام
دوستای خوبم امروز با یه آقایی که حدود 75 سالشون بود هم صحبت شدم و دیدم دلش برای من و هم دوره ای های من می سوزه،پرسیدم چرا گفت: شما ها از زندگی چیزی متوجه نمیشید،پرسیدم آخه چرا گفت فقط باید دنبال مال دنیا باشید اما زمان ما(پیرمرد)همه چیز ساده همه با هم همه در کنار هم،راستش دیدم راست میگه ولی کم نیوردم و گفتم زمان شما که امکاناتی نبود یه سفر یک ماه طول میکشید و همه کار ها یدی بوده و ... گفت آره ولی عاشق شدن های زمان ما واقعی بود وقتی عاشق می شدیم چشم هامون لو میداد که تو دلمون چی میگذره چشم ما آدما خیلی بیشتر از زبان ما حرف می زنه ولی باید کسی باشی که زبان چشم و بفهمی (عجب جمله قشنگی گفت خیلی خوشم آمد)نه که آلان از چشم های آدما هیچی نمیشه فهمید دلبستگیاتون اکثرا دروغی یا همین طوری میرید جلو یا از کم رویی هیچی نمی گید و کسی که دوستش دارید از دست می دید،گفتم خوب چیکار کنیم اگه خودمون بریم جلو می گید پرویید اگه نریم از دست میدیم،دیدم یه خنده ای به هم کرد و گفت پس معلومه تو هم با تجربه ای تازه فهمیدم که بند و آب دادم هیچی نگفتم بهم گفت اگه خودت و باور داشته باشی میری جلو سنگین ترین جواب که می شنوی (نه) شاید بگی غرورت می شکنه ولی دیگه تکلیف خودت و می دونی و... راستش دیدم یه جورایی راست میگفت شاید... خوب نظر شما در این باره چیه یعنی موافقید یا نه یا اینکه زمان قدیم بهتر بو یا الان
|